دیگر شمار شبهایی که در سکوت زیر لحافی که من را در خود پناه می دهد گریه کرده ام از حساب
انگشتانم گذشته و چقدر خفه کننده است آرام گریستن. برای مهار بغض تمام وجودم را سپر کرده ام اما
وجودم در این جنگ شکست خورده .همیشه عشق زیبا نیست وقتی به درد هایش فکر می کنی بغضت
می ترکد و تازه به خود می آیی! کاش سیلی به گوشم می نواخت و مرا در تنهایی خیانت رها می کرد نه
اینکه دلم را مالامال درد می ساخت. افکارم از هم پاشیده و ضعف روحی ام را هنگام بغض از لرزش
دستانم میشود تشخیص داد. چه کسی گفته آنها که عاشقند هرگز متنفر نمی شوند! قطعا این سخن
کسانی است که معنی عشق را فقط در معشوقه بودن چشیده اند ،نه در عاشق بودن. معشو ق هایی که
دل کندن برایشان به آسانی لبخندی است که به دیگران هدیه می کنند و دم از آزادی می زنند ، هنگامی
که بهشان گفته می شود دوستت دارم...
باورم کن باور من باورم کن صادقانه باورم کن اي دليل پرسه هاي عاشقانه
فقط براي تو.آري براي تو براي چشم هاي پر مهر وعطوفت تو من هنوز عاشقانه مي نويسم.
اين را باور کن که در تنهايي خويش تنها در افکار پيچيده ومبهم خود زيبايي چشمهاي عاشق ترا ترسيم مي کنم
و درهربيت شعرم از معناي نگاههاي گرم و صميمي تو هزاران واژه مي نويسم.
من ازافق طلايي قلبت زندگي را آغاز مي کنم و همراه تو با کوله باري از باورهاي عاشقانه
قله هاي سپيده فردا را فتح خواهم کرد واين بار فرياد خواهم زد
اسمت را از بلنداي فرداها تا بدانند که دوست دارم ترا به ارزش همه زندگي کردن ها.باورم کن
که در اين دنيا همه چيز غير باور است جز عشق.عشق دريچه ايست بسوي زندگي عشق دنيايي است پر از باور...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: دلنوشته های عرشیا ,